عطار نیشابوری وقتی می‌خواهد رابعه‌ی عدویه را بستاید می‌گوید: «او نه یک زن بود، بل صد مرد بود...» زن وقتی خوب است که مرد باشد؛ چرا که از نظر عطار و قاطبه‌ی مردان، مرد بودن فضیلتی است مسلّم. ادبیات و فرهنگ ما مجموعاً همین سوگیری را به‌ نسبت زنان داشته است.

خواجه نظام‌الملک در کتاب سیاست‌نامه می‌نویسد: «زنان اهل سترند و کامل عقل نباشند و غرض از ایشان گوهر نسل است که بر جای بماند و هر چه از ایشان اصیل‌تر، بهتر و شایسته‌تر‌ و هر چه‌ مستوره‌تر و پارساتر، ستوده‌تر و دلپذیرتر... با زنان تدبیر در کارها کنید، اما هر چه ایشان گویند چنین باید کرد، به خلاف آن کنید تا صواب آید چراکه در خبر این است: شاوروهُنَّ و خالِفُوهُنّ. اگر ایشان تمام عقل بودند، پیغامبر علیه السلام نفرمودی خلاف رأی ایشان رفتن.»

وقتی زنی را می‌ستایند می‌گویند: «زن نیست، صد مرد است. مثل مردها عمل می‌کند.» واکنش زنان در قبال چنین حرف‌هایی هم عمدتاً نشان از رضایت دارد. اما چرا دیده نشده که در ستایش مردی گفته شود: «زنانه است، شبیه زنان است، زن‌وار است.» از این قبیل تعبیرات به‌کار بُردن برای مردها ناسزا و توهین و تحقیر قلمداد می‌شود؛ اما عکس آن برای زن‌ها تشویق و تحسین است. این فرهنگ نهادینه‌شده نشان از چه دارد؟ خیلی ساده: فضیلت و رجحان مردانگی بر زنانگی، مردبودگی بر زن‌بودگی. زنان می‌توانند به راحتی، بین خودشان یا دیگران، بگویند: کاش مرد بودم؛ اما تا به‌حال شنیده‌اید که مردی فاش و بی‌پروا بگوید: کاش زن می‌بودم! به‌نظر می‌رسد چرایی این امر چندان پیچیده نباشد. در فرهنگ و باور ما، تصلّب، خشونت، اثرگذاری، قاطعیت، نفوذناپذیری، سرسخت بودن و امثال این اوصاف و خصائص همواره ستوده شده است. چه فرهنگ و ادبیات جا افتاده‌ای است وقتی به مردی گریان می‌گویند: «مرد که گریه نمی‌کند.» یعنی گریستن، نرم بودن، احساسی بودن، امری زنانه است و نتیجتاً فرودین و نازل است و مرد را احتراز از آن لازم.

به‌گمان من، زن‌بودگی فضیلتی است که آراسته‌شدن به‌ آن فرد را هر چه‌ بیشتر فرهیخته و هر چه بیشتر معنوی می‌کند. در زن‌بودگی آنچه ستایش می‌شود پذیرندگی، گشودگی، نرم‌دلی، حس مراقبت و مادری و شفقت‌، احساسات زنده و پرشور، عواطف فروزنده و گیرا است. مادر شدن، موهبتی است که تنها زنان امکان تجربه‌ی آن را می‌یابند. مادر شدن امکان بی‌نظیر دیگرخواهی و ایثار را پیشاروی زن قرار می‌دهد. امکانی که هرگز برای یک مرد -در این حد و اندازه- فراهم نمی‌شود. مادر شدن این امکان را می‌دهد که فرد تماماً هستی خود را منعطف به هستی دیگری کند. گر چه غالباً مادران این توانایی را تنها محدود به فرزند خود می‌کنند، اما دستِ‌کم تجربه‌ی این حسّ بی‌نظیر می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر استکمال معنوی و گسترده شدن هر چه بیشتر این نیرو. بودا با عطف نظر به این الگو می‌گوید: «همه‌ی جهان را دوست داشته باش. آنچنان‌که یک مادر تنها فرزندش را دوست دارد.»

سخن، تماماً در ستایش زن‌بودگی است و نه ستایش زنان؛ چراکه متأسفانه فرهنگ غالب مردسالار کاری کرده، که زنان نرم‌نرمک از زن‌بودگی فاصله بگیرند و به اوصاف مردانه تمایل پیدا کنند. خشونت ویرانگری که در روزگار خود مشاهده‌ می‌کنیم، محصول گفتمان مردسالار است. اگر می‌خواهیم جهانی نزدیک‌تر به آشتی، صلح و دوستی داشته باشیم لازم است این باور، گفتمان و فرهنگ مسلط را به چالش بگیریم.

چند جمله هست که همیشه با خودم فکر می‌کنم آنقدر مهم و ارزنده هستند که باید قاب‌شان کرد و در هر خانه‌ای فرادید گذاشت. یکی همان جمله‌‌ای است که از بودا نقل کردم: «همه‌ی جهان را دوست داشته باش. آنچنان‌که یک مادر تنها فرزندش را دوست دارد.» و دیگری سخنی ژرفاژرف که همواره شگفت‌زده‌ام کرده، گفته‌ای از لائوتسه، حکیم بزرگ چینی و بنیان‌گذار تائوئیسم: «آیا می‌توانید نرمش و انعطاف یک نوزاد را داشته باشید و در پذیرش عالم، نقش یک زن را ایفا کنید؟»

به امید روزی که بتوان در ستایش مردان گفت: چقدر زنانه است، چقدر زن‌واره است. و دیگر به هیچ مردی نگفت: مرد که گریه نمی‌کند، مرد که اینهمه نازک‌دل نمی‌شود...